تولدم مبارک
امروز تولد من است . هربار که تولد آدم است و سن که بالا می رود ، احساس مسئولیت هم بیشتر میشود . الان من یازده ساله شدم و احساس مسئولیتم هم یازده ساله شده . منظورم از احساس مسئولیت احساسی است که با بزرگتر شدن متوجه آن می شوی . این احساس مثل نگهداری از خواهر و یا برادر کوچکترتان است که البته من ندارم . یا مثلا خورد کردن میوه با چاقو بدون کمک بزرگترها یا اصلا یک موضوع بسیار مهم تر داشتن گوشی موبایل که هدیه اصلی مادر و پدرم در تولد امسال من است.
یک احساس عجیب دیگر را تجربه کردم . وقتی شما چیزی ندارید و آن را در ذهن خودتاان خیلی بزرگ می کنید و بعد در یک غافلگیری آن را به دست می آورید و چند روزی از آن استفاده می کنید ، آن احساس عجیب به سراغتان می آید که می گوید آنقدرها هم جالب و همه نبود . چطور این همه مدت به آن فکر می کردم ؟
داستان گوشی موبایل هم برای من همینطور بود . نمی دانم علت این احساس چیس اما شاید با بزرگتر شدن آن را بفهمم و یا شاید هم این بخشی از زندگی همه ی انسان ها باشد،نمی دانم .