پوریاپوریا، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات پوریا

امام علی(ع)

امام علی(ع)   علی مولای من امام من علی اسلام من روح من علی پای من دست من علی امام اول ما روح من علی امام عالی من و تو امام علی و خدا که صدای مرا می شنوید علی امام من  خدا خدای من   شاعر:پوریا         ...
14 ارديبهشت 1391

امام حسين (ع)

  م حرم آمدو محرم آمد.                          حسین عشق من و تو آمد محرم آمدو دل همه كربوبلا.                  محرم آمدو عشق خدا حسين مظلوم خدا.                             حسين يار خدا                                محرم آمدو محرم آمد                                    ...
14 ارديبهشت 1391

کارت امتیاز

ما سال پیش چک امتیاز داشتیم ولی امسال ما کارت امتیاز داریم یعنی اینکه کار خوب یا کاری که به تو دادند را خوب انجام بدهی بلافاصله بهت کارت امتیاز می دهند و آن ها را توی بسته ی پلاستیکی که اول سال به تو دادند می گذاری.من 208 امتیاز تا امروز دارم وجزو رده بالاهای امتیازی کلاس و مدرسه هستم البته کسایی هم هستن که بالاتر از من امتیاز دارن ولی من زیاد به کارت امتیاز اهمیت نمی دهم. اگر بخواهم امتیازهایم را می دهم و جایزه ای که در نظر من است وامتیازم به آن می رسد را از کلبه ی جایزه می گیرم.     ...
14 ارديبهشت 1391

کتاب های تن تن

من امسال عاشق کتاب های تن تن شده ام و کاملا نصف کتاب هایش را خوانده ام البته از کتابخانه ی مدرسه کتاب ها را گرفتم .کتاب های تن تن هم هیجان دارد و هم خنده دار است چون که ناخدا هادوک و بقیه ی آدم هایی که در آن کتاب هستند بعضی اوقات حرف های جالب می زنند. کتاب های تن تن که تا الان خوانده ام : فرار از شوروی .سفر به آفریقا.جدال با تبهکاران .سیگارهای فرعون .نیلوفر آبی .گوش شکسته شده.جزیره ی سیاه.عصای سحر آمیز.راز کشتی اسب شاخدار.گنج راکهام سرخپوش .هفت گوی بلوری.زندانی های معبد خورشید.سرزمین طلای سیاه.ماجرای کلکولس. 10 جلد مانده است تا کل کتاب های تن تن را تمام کنم و من عاشق کتاب خواندن هستم و هیچ وقت هم از کتاب خواندن خسته نمی شوم .   ...
14 ارديبهشت 1391

چراغ راهنما

  یک چراغ راهنما می خواست با پلیسی که آنجا می آمد دوست شود. او می خواست با خنداندن با او دوست شود مثال :پلیس دکمه سبز را می زد او چراغ قرمز را روشن می کرد .اما پلیس به جای اینکه بخندد عصبانی می شد. یک روز پلیس دیگر جوش آ ورد و زد در چراغ راهنمایی ,در چراغ قرمز او یعنی چشم اصلی چراغ راهنمایی . چشم چراغ راهنمایی شکست و چراغ  ناراحت شد .فردا صبح پلیس با پشیمانی به چراغ گفت :" ببخشید من اشتباه کردم ." و برای چراغ یک چراغ قرمز قشنگ دیگر آورد.  آنها با هم دوستان خوبی شدند.   نویسنده: پوریا رزم آرا             ...
14 ارديبهشت 1391

خاطرات سفر به شيراز ١ (نوروز ٩١)

ما براي مسافرت عيد به شيراز رفتيم. اول به كاشان و قبل از آن به قم رفتيم . يعني از آن جا رد شديم . ما الان ١٨٥ كيلومتر مانده كه به اصفهان برسيم و اگر بخواهيم به شيراز بايد ٦٠٠كيلومتر برويم .من يك دوربين براي خودم دارم كه يكبار مصرف است و ٣٩ عكس دارد.من فعلا ٧عكس گرفتم كه ٤ تاي آن در خانه و ٣ تا عكس از كوه هاي كاشان است.كاشان بسيار كوه هاي قشنگي دارد.   ...
14 ارديبهشت 1391

راننده سرویس

آقای پرور راننده سرویس ما است . چون در نظر سنجی راننده سرویس رای آورده است من دو شعر از خودش را برایتان می نویسم : شبانگاهان از سوراخ حموم سوسک اومد خونمون من نتر سیدم عجب سوسک ناقلایی بو د.     اب دهید گاو را                شیر زیاد می دهد یونجه دهیدخر را                بار زیاد می برد .       ...
12 فروردين 1391

دردسر بزرگ

دوستانم وقتی من را ا ذیت می کنند. من می رم به خانم میگم . آن ها زود پشیمان میشن خانم حرف من وباربد رو باور می کنه . آن ها تو دردسر بزرگی می افتن اما من چقلی کردن رو دوست ندارم .   ...
15 اسفند 1389