پوریاپوریا، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات پوریا

فضانورد

1391/10/18 12:12
نویسنده : پوریا
300 بازدید
اشتراک گذاری

ما داشتيم از جاده هاى شهركمان مى گذشتيم كه من به خواب رفتم و خواب هاى عجيب و غريب ديدم : من فضانورد هستم و فضانوردان ديگر پشت سرم هستند . ناگهان در كرات دوردست ديديم يك سرى آدم فضايى غول پيكر كه خيلى گوناگون بودند با پرش هاى بلندى خودشان را به ما مى رساندند . بعد ما آن ها را زديم و آن ها شناور يا ولو شدند . بعد ناگهان مادرم بيدارم كرد و گفت :" صبح دلپذير شروع شده بيدار شو پوريا !!!!!"

 

نويسنده : پوريا

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

بی نام
18 دی 91 20:30
ليلا
18 دی 91 22:37
خاله فائزه
24 دی 91 18:57
امیدوارم که روزی برسه که یه فضانورد واقعی بشی
متین وروجک
29 بهمن 91 9:38
سلام پوریا جان تقریبا همه مطالبتو خوندم بهت پیشنهاد می دم حتما عکسهای خودت رو هم کنار خاطراتت بذاری تا وبلاگ پربیننده ای داشته باشی آخه خاطره کنار عکسش واقعی تر و قابل حس تره
مهنّاسادات
1 اسفند 91 17:24
hloo امیدوارم هیچ روزی این اتّفاق واقعی نشه چون من ازآدم فضایی های وحشی میترسم