پوریاپوریا، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات پوریا

به در تکیه ندهید

1391/2/14 3:26
نویسنده : پوریا
1,073 بازدید
اشتراک گذاری

زنگ تفریح تمام شده بود . پارسا وعلی و شاهین به در تکیه داده بودند. ناگهان خانم در را باز کرد. آ ن ها همگی افتادند توی راهرو همه ی مابه آ نها خندیدیم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان عسل و آریا
22 اسفند 89 20:36
نازی عزیزم.انشالله پوریا جان توی همه ی مراحل زندگیت موفق باشی.
مامان عسل و آریا
22 اسفند 89 20:37
راستی خیلی دوست دارم اگه بازم مطلب نوشتید بخونم.اگه اجازه بدید لینکتون کنم.
خاله فائزه
23 اسفند 89 22:35
خیلی خاطرت قشنگ و خنده دار بود آفرین که انقدر قشنگ می نویسی
بابا مهراد
1 فروردین 90 10:44
با سلام و عرض تبريك به مناسبت فرا رسيدن سال نو و اميدوارم سال جديد سال خوبي براي شما باشد با آرزوي پيروزي وشادماني .
بنيامين
17 خرداد 90 12:53
سلام اميدوارم كه حالتون خوب باشه عجب خاطرات جالب و قشنگي داري خوشحال ميشم به من هم سري بزني موفق باشي خدانگهدار.
بنيامين
17 خرداد 90 15:44
سلام من وبلاگتو در پيوندهام گذاشتم خوشحال ميشم تو هم بذاري موفق باشي خدانگهدار
sharareh sepidari
14 آذر 90 12:09
shoma nima ro mishnasi?nima gohari


نه متاسفانه نمي شناسم آخه در كلاس ما همچين كسي نيست