پوریاپوریا، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات پوریا

مسابقه قران

ما در مدرسه رهيار مسابقه قرائت قران را برگزار كرديم من هم در آن شركت كردم دررشته قرائت ٣٠ نفر شركت كردند البته از دوكلاس سوم . هر نفر بايد سه آيه از سوره ى غاشيه را تلاوت كند . بعد از تمام شدن مسابقه معلم قران مان گفت دو روز بعد نتيجه ها اعلام مى شود . حالا حدس بزنيد چه كسى نفر اول شد ؟ برنده ها را مى توانيد در عكس زير ببينيد   ...
2 مهر 1392

روز اول كلاس چهارم

صبح اول مهر من بسيار ذوق زده بودم.چون بعد از چهار ماه دلم براي دوستانم تنگ شده بود . روز اول مهر از بخت خوب زنگ اول ورزش داشتيم و باعث شد يك پا درد ويژه بگيرم به خاطر جانفشاني در فوتبال . ما در كلاس چهارم دانش هستيم كلاس ما با پارسال تفاوت دارد . زنگ دوم فارسي داشتيم كه به من خيلي خوش گذشت . قران كه معركه بود مثل هميشه با معلم خوبش آقاي زمانپور كه همه ديگه مي شناسيد . روز اول تمام شد و من به خانه برگشتم . آنقدر براي مادرم از مدرسه گفتم كه مادرم خسته شد . از نظر من امسال درسهاي من جدي تر است . در كلاس چهارم ما براي هر درس يك معلم جداگانه داريم و اين براي ما تازگي دارد . آرزومند موفقيت براي همه ي دانش آموزان مخصوصا چهارمي ها   ...
2 مهر 1392

داریوش هخامنشی

داريوش از پادشاهان بزرگ دوره ى هخامنشى بود . او مرد خردمندى بود و وقتى به پادشاهى رسيد ، نظم و امنيت گسترده اى بر سراسر خاك ايران آن روز بر قرار كرد . كشور ايران در آن هنگام از هند تا شمال آفريقا و جنوب اروپا گسترده شده بود. در زمان هخامنشيان ، ايران سرزمين بزرگى بود كه بيش از ٣٠ كشور امروزى بود .آن وقت رى پايتخت ايران بود . ايرانى ها بت پرست نبودند كه خداى واحد (((اهورامزدا))) را مى پرستيدند. داريوش براى نخستين بار پول را در ايران درست كرد. سكه طلا نام: دريك وزن:٨/٤ گرم سكه نقره نام: شكل وزن: ٥/٧ گرم اين پول ها نخستين پول ايرانى بودند.       ...
10 خرداد 1392

نتیجه مسابقات وبلاگ نویسی

من که گفته بودم مسابقه وبلاگ دارم  بالاخره تموم شدو نتیجه اش هم اومد. من رتبه سوم را آوردم و دیپلم افتخار گرفتم خداراشکر ولی دوست داشتم رتبه اول را بیاورم واگر می آوردم یکی از اون مجسمه های شیشه ای را می گرفتم  که علامت یا آرم مدرسه مون روی اون بود . ولی بازم شکر . که البته از کلاس پنجم به پایین هیچکس وبلاگ نداشت جز من. یعنی من با کلاس ششم مقایسه شده بودم و همین که سوم شدم  خوبه . آدم باید به حق خودش قانع باشه .         ...
8 خرداد 1392

نمایشگاه رهیار

وبلاگ من قراراست  درنمایشگاه رهیار شرکت کند.  هیچ کس در کلاس مان وبلاگ ندارد . من باید درآن روز جلوی مادران کنفرانس بدهم .نمایشگاه رهیار در روز های 19 و 20 اردیبهشت بر گزار می شود. که تمام شما عزیزان می توانید از نمایشگاه دیدن کنید.           ...
8 ارديبهشت 1392

خوابيدن تو بهتر از عيب جويي است.

به خاطرم است كه دردوران كودكى بسيارعبادت مى كردم . درزهدو پرهيزجديت داشتم .شبى درمحضر پدر نشسته بودم وتمام شب را نخوابيده و قرآن مى خواندم و گروهى دركنارما خفته بودند.حتى بامداد براى نماز صبح برنخواستند. به پدرم گفتم : از اين خفتگان يك نفر بر نخواست تا دو ركعت نماز بخواند،به گونه اى به خواب غفلت فرو رفته اند كه گويى نخوابيده اند بلكه مرده اند. پدرم به من گفت :عزيزم ،اگر تو هم خواب باشى بهتر ازآن است كه بدى مردم را بگويى و به غيبت و ذكر عيب آن ها بپردازى.      نبیند مدعی جز خویشتن را          که دارد پرده ی پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند       نبینی هیچکس عاجز تر از خو...
22 فروردين 1392

خدا پيرزن را رحمت كند

روزى من منتظر مادرم بودم كه از خانه به حياط بيايد كه باهم به بيرون برويم و در ايستگاه اتوبوس نزديك خانه بايستيم و بعد تصميم بگيريم به پارك برويم يا به بازار . در همين فكر بوديم كه ناگهان باران نم نم شروع به باريدن كرد . در ايستگاه بوديم كه پيرزن تپلى با خوشرويى گفت : باران قشنگيه نه ؟ من گفتم : بله خيلى قشنگه مخصوصا اين كه نم نم هم مى باره بسيار بسيار قشنگ تر شده ! وقتى اتوبوس آمد پيرزن تپلى از صندلى بلند شد و به طرف ديگرى رفت و او دقيقا جلوى من فوت كرد . من خواستم پيرزن را بلند كنم و به بيمارستان ببرم كه مادرم گفت : الان نيروى امداد مى آيد نمى خواهد تو اين كار را بكنى فقط بيا برايش فاتحه بفرستيم نويسنده : پوريا .   ...
21 فروردين 1392

دوباره مدرسه اومد

من در تابستان غير از كلاس ها و تفريح هايي كه كردم خيلي حوصله ام سر رفت من خيلي علاقه دارم كه دوستانم رو ببينم و باهاشون بازي كنم. خيلي ذوق و شوق براي رفتن به مدرسه دارم امسال ما درس اجتماعي داريم كه بيشترين ذوق من براي اين درس است .ناظم ها و مدير مدرسه ما بسيار با اخلاق و مهربان هستند اين باعث مي شه كه بچه ها به مدرسه جذب بشوند امسال خانم معلم ما خيلي جوان است او روانشناس كودك است پس حتما خيلي مهربان است .امسال هم مثل دوسال پيش آقاي پرور راننده سرويس ماست كه خيلي عالي ست . آرزو مي كنم تمام دانش آموزان امسال موفق باشن منم مثل همه !     ...
3 اسفند 1391

ايران

من وطن پرشكوهم را دوست دارم چون مردمان زيادى دارد كه جان فشانى كرده اند . در شمال كشور شاليزارهاى زيادى وجود دارد مثلا كشتزارهاى تالش و رشت بسيار ديدنى است .ايران هميشه سربلند بوده و كشورهاى دشمنش دانشمندانى را كه بسيار مغز متفكرى داشتند شهيد كردند .كويرهايش بسيار و درياهايش وسيع و پهناور هستند . مردمان سخت كوش و صبور ايران هميشه پشت كشورشان بوده اند . اي ايران تو مرا پرورانده اى و كمكم كردى در زندگى پيشرفت كنم . ممنونم .   نويسنده : پوريا رزم آرا   ...
3 اسفند 1391

فضانورد

ما داشتيم از جاده هاى شهركمان مى گذشتيم كه من به خواب رفتم و خواب هاى عجيب و غريب ديدم : من فضانورد هستم و فضانوردان ديگر پشت سرم هستند . ناگهان در كرات دوردست ديديم يك سرى آدم فضايى غول پيكر كه خيلى گوناگون بودند با پرش هاى بلندى خودشان را به ما مى رساندند . بعد ما آن ها را زديم و آن ها شناور يا ولو شدند . بعد ناگهان مادرم بيدارم كرد و گفت :" صبح دلپذير شروع شده بيدار شو پوريا !!!!!"   نويسنده : پوريا   ...
18 دی 1391