پوریاپوریا، تا این لحظه: 20 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات پوریا

نمایشگاه رهیار

وبلاگ من قراراست  درنمایشگاه رهیار شرکت کند.  هیچ کس در کلاس مان وبلاگ ندارد . من باید درآن روز جلوی مادران کنفرانس بدهم .نمایشگاه رهیار در روز های 19 و 20 اردیبهشت بر گزار می شود. که تمام شما عزیزان می توانید از نمایشگاه دیدن کنید.           ...
8 ارديبهشت 1392

خوابيدن تو بهتر از عيب جويي است.

به خاطرم است كه دردوران كودكى بسيارعبادت مى كردم . درزهدو پرهيزجديت داشتم .شبى درمحضر پدر نشسته بودم وتمام شب را نخوابيده و قرآن مى خواندم و گروهى دركنارما خفته بودند.حتى بامداد براى نماز صبح برنخواستند. به پدرم گفتم : از اين خفتگان يك نفر بر نخواست تا دو ركعت نماز بخواند،به گونه اى به خواب غفلت فرو رفته اند كه گويى نخوابيده اند بلكه مرده اند. پدرم به من گفت :عزيزم ،اگر تو هم خواب باشى بهتر ازآن است كه بدى مردم را بگويى و به غيبت و ذكر عيب آن ها بپردازى.      نبیند مدعی جز خویشتن را          که دارد پرده ی پندار در پیش گرت چشم خدا بینی ببخشند       نبینی هیچکس عاجز تر از خو...
22 فروردين 1392

خدا پيرزن را رحمت كند

روزى من منتظر مادرم بودم كه از خانه به حياط بيايد كه باهم به بيرون برويم و در ايستگاه اتوبوس نزديك خانه بايستيم و بعد تصميم بگيريم به پارك برويم يا به بازار . در همين فكر بوديم كه ناگهان باران نم نم شروع به باريدن كرد . در ايستگاه بوديم كه پيرزن تپلى با خوشرويى گفت : باران قشنگيه نه ؟ من گفتم : بله خيلى قشنگه مخصوصا اين كه نم نم هم مى باره بسيار بسيار قشنگ تر شده ! وقتى اتوبوس آمد پيرزن تپلى از صندلى بلند شد و به طرف ديگرى رفت و او دقيقا جلوى من فوت كرد . من خواستم پيرزن را بلند كنم و به بيمارستان ببرم كه مادرم گفت : الان نيروى امداد مى آيد نمى خواهد تو اين كار را بكنى فقط بيا برايش فاتحه بفرستيم نويسنده : پوريا .   ...
21 فروردين 1392

دوباره مدرسه اومد

من در تابستان غير از كلاس ها و تفريح هايي كه كردم خيلي حوصله ام سر رفت من خيلي علاقه دارم كه دوستانم رو ببينم و باهاشون بازي كنم. خيلي ذوق و شوق براي رفتن به مدرسه دارم امسال ما درس اجتماعي داريم كه بيشترين ذوق من براي اين درس است .ناظم ها و مدير مدرسه ما بسيار با اخلاق و مهربان هستند اين باعث مي شه كه بچه ها به مدرسه جذب بشوند امسال خانم معلم ما خيلي جوان است او روانشناس كودك است پس حتما خيلي مهربان است .امسال هم مثل دوسال پيش آقاي پرور راننده سرويس ماست كه خيلي عالي ست . آرزو مي كنم تمام دانش آموزان امسال موفق باشن منم مثل همه !     ...
3 اسفند 1391

ايران

من وطن پرشكوهم را دوست دارم چون مردمان زيادى دارد كه جان فشانى كرده اند . در شمال كشور شاليزارهاى زيادى وجود دارد مثلا كشتزارهاى تالش و رشت بسيار ديدنى است .ايران هميشه سربلند بوده و كشورهاى دشمنش دانشمندانى را كه بسيار مغز متفكرى داشتند شهيد كردند .كويرهايش بسيار و درياهايش وسيع و پهناور هستند . مردمان سخت كوش و صبور ايران هميشه پشت كشورشان بوده اند . اي ايران تو مرا پرورانده اى و كمكم كردى در زندگى پيشرفت كنم . ممنونم .   نويسنده : پوريا رزم آرا   ...
3 اسفند 1391

فضانورد

ما داشتيم از جاده هاى شهركمان مى گذشتيم كه من به خواب رفتم و خواب هاى عجيب و غريب ديدم : من فضانورد هستم و فضانوردان ديگر پشت سرم هستند . ناگهان در كرات دوردست ديديم يك سرى آدم فضايى غول پيكر كه خيلى گوناگون بودند با پرش هاى بلندى خودشان را به ما مى رساندند . بعد ما آن ها را زديم و آن ها شناور يا ولو شدند . بعد ناگهان مادرم بيدارم كرد و گفت :" صبح دلپذير شروع شده بيدار شو پوريا !!!!!"   نويسنده : پوريا   ...
18 دی 1391

شهر ماشين ها

روزى من مشغول بازى بودم كه تمام ماشين ها بايد از مبلمان عبور مى كرد تا به خانه هاى ظريفى كه خودم درست كرده بودم برسد حتى براى ماشين كاميون هم خانه درست كردم و يك آفتاب درخشان هم درست كردم . پدرم شهر را ديد و گفت : « تو پسر زرنگى هستى پسرم !» آن وقت من احساس غرور كردم . با مادرم گفت و گو كردم براى اينكه تغييرى به آن بدهم كه مادرم گفت نيازى نيست البته من هنوز دارم رويش كار مى كنم . نويسنده : پوريا   ...
16 دی 1391

آفريننده جهان

خدايا فرشتگانت پر نور رسولت صدبار بهتر از گل ولى ات خوش رو و خوش بو خودت داناتر از همه هستى آفريننده ى جهان   شاعر : پوريا رزم آرا     ...
17 آبان 1391

حيوانات عجيب الخلقه

روزى روزگارى موجودات عجيبى در جنگل آزازون زندگى مى كردند . آن ها هرگز كسى را نمى بخشيدند ولى يكى از اين موجودات به اسم خپل بود كه همه رو مى بخشيد . او قدر پدر ، مادر و دوستانش را مى دانست. با دوستانش واقعا صميمى و محبت آميز برخورد مى كرد. او به مادرش كه در جاى ديگر زندگى مى كرد نامه اى داد. مادرش نامه را خواند و نامه ى ديگرى نوشت كه گفت : " تو استعداد نامه نويسى دارى عزيزم " چون او نامه بسيار زيبايى نوشته بود. او با در نظر گرفتن حرف مادرش اين كار را ادامه داد و براى همه ى جزيره نامه هاى محبت آميز مى نوشت . اين كار خپل باعث خوشحالي و رضايت خدا از او شد و همه ى جزيره را باهم مهربان كرد .   نويسنده : پوريا رزم آرا   ...
6 آبان 1391